۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه

شريعتى و پيروان نه چندان وفادارش

اين روزها عجيب دچار نوعى احساس بدبينى نسبت به پيروان انديشه شريعتى شده ام. مطالب فراوانى كه از عزيزانى چون عليجانى و رحمانى در سايتها منتشر ميشود، مرا در ترديدى ويرانگر فرو ميبرد كه اين عزيزان با شريعتى چه ميكنند.
بنظر من شريعتى شناسى بتنهائى نميتواند جواز پيروى از شريعتى را براى كسى صادر كند.
من سالها پيش هم گفته بودم و هنوز بر اين باورم كه شريعتى بيش از انكه از مخالفان و دشمنانش ضربه خورده باشد از انان كه خود را پيرو انديشه و مرامش ميدانند، جفا ديده است.
سالها براى توجيه انقلابيگرى شريعتى و براى انكه از مجاهدين عقب نمانيم، شريعتى را به مبارزه مسلحانه چسبانديم، و انگاه كه اين خط به بن بست رسيد و مجاهدين هم از سكه افتادند، فيلمان ياد هندوستان كرد و بكار فرهنگى شريعتى چسبيديم.
اكنون نيز تلاش دوستانمان براى وصل شريعتى به مرحوم سحابى در دستور كار قرار گرفته است.
ما گويا هنوز شريعتى را انگونه كه بود و انگونه كه زيست، نشناخته ايم. تصور ما از شريعتى، ان چيزى است كه ما ميخواهيم، نه انكه بود.
تصور كنيد اكنون شريعتى زنده بود. فكر ميكنيد با چه القابى امثال احسان را كه فرزندش بود، براى مثال، خطاب ميكرد.
شريعتى اسلامش و مرامش همه بر ًنهً استوار بود در برابر حاكميت جور زمانه و ما ميبينيم راهمان از همينجا از شريعتى جدا ميشود.
ما همواره بر ممكن ها تكيه كرده ايم و در عين راه امدن با حاكميت، بهائى بغايت سنگين براى ًنقً زدنهايمان پرداخت كرده ايم.
شايد اگر بدرستى به نقد حاكميت ميپرداختيم و عدم مشروعيت انرا در تحليلهايمان منظور ميكرديم و ولايت فقيه را نه تنها نفى كه نقد ميكرديم و غير اسلامى بودنش را تكرار ميكرديم، بهائى بيش از انچه پرداخته ايم، نميپرداختيم.
مرحوم سحابى خود را ملزم به قانون اساسى ميدانست كه در ان، هيچ حقى براى مردم قائل نيست. در قانون اساسى جمهورى اسلامى، هر جا كه از راى مردم سخن رانده شده، بيشتر به يك تعارف شبيه است تا حق انتخاب.
استبداد دينى هيچ حقى براى دگرانديشان قائل نيست و ولى فقيه اين نظام همه كاره است در اين قانون اساسى و جناب سحابى با علم به اين امر، همواره از شركت در انتخابات و امكان تاثير گذارى در سياستهاى حاكميت دفاع ميكرد و من شك ندارم كه بخوبى بر اين امر واقف بود كه تا ولايت فقيه را از قانون اساسى جمهورى اسلامى حذف نكنند، امكان هيچ تغييرى وجود نخواهد داشت. آنچه تعجب مرا بيشتر ميكند، اصرار ايشان به ادامه چنين سياستى بود.
اكنون نيز دوستان ملى مذهبى ما، به همان راه ميروند و از ورود به نقد بى رحمانه ولايت فقيه طفره ميروند.
راهى را كه اين دوستان در پيش گرفته اند در همينجا، با هاشمى همسو ميشود و براى همين است كه اينهمه در حمايت از هاشمى اصرار ميورزند. سياست مماشات با حاكميت، حداقل بعد از ًانتخابات ً ٨٨ به بن بست رسيده است و بر همگان روشن شده كه حاكميت استبدادى، ذره اى در مقابل خواست و اراده مردم كوتاه نخواهد امد. اقايان موسوى و كروبى بدرستى اين مسئله را دريافتند و راه خود را از ولايت مطلقه خامنه اى جدا كردند، اما دوستان ملى مذهبى ما در سياستشان بر همان پاشنه قديم و بر اساس رهنمودهاى مهندس سحابى ميچرخد.
ايا براستى اين رفتار با حركت شريعتى سازگارى دارد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر